راستش رو بخواین، من یه مدت زیادی بود که با وردپرس مشکل داشتم. نه اینکه باهاش دعوایی داشته باشم یا مثلاً خطایی ازش دیده باشم، نه… بیشتر یه جور غرور برنامهنویسی بود. همون داستان معروف که “من خودم صفر تا صدشو مینویسم، چرا برم سراغ یه سیستم آماده؟”
خب، برای پروژههای کاری و مشتریها همیشه بهجای وردپرس، میرفتم سراغ جنگو، مینوشتم، دیپلوی میکردم، با دیتابیس بازی میکردم، کلی وقت میذاشتم که “همهچی از خودمه!” ولی حالا که تصمیم گرفتم یه سایت شخصی بزنم، دیدم خب… واقعاً ارزششو داره انقدر وقت بذارم واسه چیزی که هدفش فقط معرفی خودم و انتشار چندتا پسته؟
اولش باز هم سراغ همون فریمورکها رفتم. پروژه رو ساختم، فولدرها رو چیدم، یه تمپلیت ساده نوشتم… ولی بعد از دو شب بیداری و خوردن چای تلخ، با خودم گفتم: داری به خودت سخت میگیری.
رفتم یه وردپرس خام نصب کردم. اولش حس کردم دارم خیانت میکنم به دنیای کدنویسی. ولی بعد که دیدم تو کمتر از ۱ ساعت یه سایت بالا آوردم، یه لبخند کج رو صورتم اومد. همین باعث شد تصمیم بگیرم به جای دعوا با وردپرس، بشینم یادش بگیرم درست و حسابی، چون سایت اولترا هم وردپرسیه در هرصورت عادت کنم بهش بهتره.
الانم این پست، اولین پست سایت جدیده منه. نه برای اینکه فقط بنویسم، بلکه برای اینکه خودم رو یادم نره:
گاهی وقتا باید تعصباتو گذاشت کنار و راه آسونتر رو انتخاب کرد… مخصوصاً وقتی که اون راه آسون داره بهت قدرت میده و وقتت رو آزاد میکنه برای چیزای مهمتر.
از امروز، من و وردپرس، شاید دوستای صمیمی نشیم… ولی حداقل دیگه با هم قهر نیستیم 🙂

